♫har-chi-bekhay♫

دو شنبه 18 مرداد 1395
ن : ali

کیش مات چت

www.kishomatchat1.xyz




شنبه 17 آبان 1393
ن : ali

حقیقت

من حداقل15حقیقت رو راجع به تومیدونم:

 

1.الان تو اینترنتی

 

2.الان تو سایت منی

 

3.یک انسان هستی

 

4.الان داری پست منو میخونی

 

5.تو نمیتونی با زبون بیرون بگی ژ

 

7.الان داری امتحان میکنی

 

8.الان خنده ات گرفت

 

9.اصلا ندیدی که عدد6رو جاانداختم

 

10.الان چک کردی ببینی واقعا جاانداختم عدد6رو یانه

 

11.الان باز خندیدی

 

12.نمیدونی که من یه عددرو هم چند بار نوشتم

 

13.الان چک کردی ببینی کدومه

 

14.پیداش نکردی و داری فحشم میدی

 

15.ولی نمیدونی که منم دارم به تو میخندم چون منظورم عدد1بود که 7بار تا الان نوشتم

 

خوش اومدی

 




جمعه 11 آبان 1393
ن : ali

سخن روز




جمعه 10 آبان 1393
ن : ali

سخن روز




جمعه 9 آبان 1393
ن : ali

محبت

دو دوست با پای پیاده از جاده ای در بیابان عبور می کردند. بین راه بر سر موضوعی اختلاف پیدا کردند و به مشاجره پرداختند. یکی از آنها از سر خشم بر چهره دیگری سیلی زد. دوستی که سیلی خورده بود سخت آزرده شد ولی بدون آنکه چیزی بگوید روی شن های بیابان نوشت:
امروز بهترین دوستم,بر چهره ام سیلی زد.
آن دو کنار یک دیگر به راه خود ادامه دادند تا به یک ابادی رسیدند.تصمیم گرفتند قدری آنجا بمانند و کنار برکه آب استراحت کنند.ناگهان شخصی که سیلی خورده بود, لغزید و در برکه افتاد.دوستش به کمکش شتافت و او را نجات داد.بعد از آن که از غرق شدن نجات یافت,بر روی صخره ای سنگی این جمله را حک کرد:
امروز بهترین دوستم جان مرا نجات داد.
دوستش با تعجب از او پرسید:بعد از آنکه من با سیلی تو را آزردم,تو آن جمله را روی شن های صحرا نوشتی,ولی حالا این جمله را روی صخره حک می کنی؟
دیگری لبخند زد و گفت:وقتی کسی ما را آزار می دهد,باید روی شن های صحرا بنویسیم تا بادها,آن را پاک کنند ولی وقتی کسی محبتی در حق ما می کند,باید آن را روی سنگ حک کنیم تا هیچ بادی نتواند آن را از یاد ها ببرد.

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی




جمعه 9 آبان 1393
ن : ali

یک نکته از هزاران

http://womenhc.com/media/blogs/sanandaj/127.jpg




جمعه 9 آبان 1393
ن : ali

یک نکته از هزاران




جمعه 9 آبان 1393
ن : ali

یک نکته از هزاران

روزها گذشت وگنجشک با خدا هیچ نگفت.فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند

وخدا هر باره به فرشتگان اینگونه میگفت:

میاید من تنها گوشی هستم که غصه هایش را میشنود

ویگانه قلبی ام که دردهایش را در خود نگه میدارد

سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست

فرشتگان چشم به لبهایش دوختند.

گنجشک هیچ نگفت وخدا لب به سخن گشود:

با من بگو آنچه سنگینی سینه توست

گنجشک گفت:لانه کوچکی داشتم آرامگاه خستگی هایم بود وسر پناه بی کسی ام.

تو همان را از من گرفتی این طوفان بی موقع چه بود؟

چه می خواستی از لانه محقرم؟کجای دنیا را گرفته بود؟

و سنگینی بغض بر کلامش بست.سکوتی در عرش طنین انداز شد.

فرشتگان همه سر به زیر انداختند خدا گفت:

ماری در راه لانه ات بود خواب بودی باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند.

آن گاه تو از کمین مار پر گشودی.گنجشک خیره در خدایی خدا مانده بود.

خدا گفت و چه بسیار بلا هاکه به واسطه محبتم از تو دور کردم

وتو ندانسته به دشمنی ام برخاستی.

اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. نا گاه چیزی در درونش فرو ریخت.

های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد.

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی




جمعه 9 آبان 1393
ن : ali

سخن روز

وضو می‌گیری، اما در همین حال اسراف می‌کنی
نماز می‌خوانی اما با برادرت قطع رابطه می‌کنی
روزه می‌گیری اما غیبت هم می‌کنی
صدقه می‌دهی اما منت می‌گذاری
بر پیامبر و آلش صلوات می فرستی اما بدخلقی می کنی


دست نگه دار!
ثواب‌هایت را در کیسهٔ سوراخ نریز!

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی




جمعه 9 آبان 1393
ن : ali

یک نکته از هزاران

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی




صفحه قبل 1 2 صفحه بعد


تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ♫har-chi-bekhay♫ و آدرس har-chi-bekhay-ali.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان بعد از تایید مدیر در سایت ما قرار می گیرد.